روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت
در همه روی زمین به ز تو دارنده ای
در همه روی زمین به ز تو دارنده ای
در همه روی زمین به ز تو دارنده ای
در همه روی زمین به ز تو دارنده ای
در همه روی زمین به ز تو دارنده ای
در همه روی زمین به ز تو دارنده ای
در همه روی زمین به ز تو دارنده ای
در همه روی زمین به ز تو دارنده ای
در همه روی زمین به ز تو دارنده ای
در همه روی زمین به ز تو دارنده ای
در همه روی زمین به ز تو دارنده ای
بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت
بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت
بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت
بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت
بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت
بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت
بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت
بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت
بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت
بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت
بزم خلیفه ندید لشکر سلطان نداشت
خاک درت را فلک بوسه نیارست زد
خاک درت را فلک بوسه نیارست زد
خاک درت را فلک بوسه نیارست زد
خاک درت را فلک بوسه نیارست زد
خاک درت را فلک بوسه نیارست زد
خاک درت را فلک بوسه نیارست زد
خاک درت را فلک بوسه نیارست زد
خاک درت را فلک بوسه نیارست زد
خاک درت را فلک بوسه نیارست زد
خاک درت را فلک بوسه نیارست زد
خاک درت را فلک بوسه نیارست زد
ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت
ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت
ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت
ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت
ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت
ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت
ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت
ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت
ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت
ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت
ز آنکه دو عالم به نقد از پی تاوان نداشت
طیره از آنی که دل پای سریر تو را
طیره از آنی که دل پای سریر تو را
طیره از آنی که دل پای سریر تو را
طیره از آنی که دل پای سریر تو را
طیره از آنی که دل پای سریر تو را
طیره از آنی که دل پای سریر تو را
طیره از آنی که دل پای سریر تو را
طیره از آنی که دل پای سریر تو را
طیره از آنی که دل پای سریر تو را
طیره از آنی که دل پای سریر تو را
طیره از آنی که دل پای سریر تو را
هدیه بجز سر نیافت، تحفه بجز جان نداشت
هدیه بجز سر نیافت، تحفه بجز جان نداشت
هدیه بجز سر نیافت، تحفه بجز جان نداشت
هدیه بجز سر نیافت، تحفه بجز جان نداشت
هدیه بجز سر نیافت، تحفه بجز جان نداشت
هدیه بجز سر نیافت، تحفه بجز جان نداشت
هدیه بجز سر نیافت، تحفه بجز جان نداشت
هدیه بجز سر نیافت، تحفه بجز جان نداشت
هدیه بجز سر نیافت، تحفه بجز جان نداشت
هدیه بجز سر نیافت، تحفه بجز جان نداشت
هدیه بجز سر نیافت، تحفه بجز جان نداشت
آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است
آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است
آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است
آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است
آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است
آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است
آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است
آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است
آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است
آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است
آنچه ز سودای تو در دل خاقانی است
نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت
نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت
نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت
نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت
نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت
نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت
نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت
نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت
نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت
نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت
نیست به عالم سری کو پی تو آن نداشت